وبلاگ طلسم شده ی من

ساخت وبلاگ
امسال همه رفتن. منم میخواستم برم. منم کوله‌م رو خریدم و وسایلم رو پیچیدم و اسممو نوشتم. ولی امسال امام حسین منو نخواست. منو از نزدیک نخواست. منو پیش خودش نخواست... امسال اولین سالی بود که در تمام عمرم، دلم کشید برم کربلا. هیچوقت حسی به زیارت و کربلا رفتن نداشتم. ولی امسال انگار قلبم داره کنده میشه. نه. قلبمو احساس نمیکنم. احساس می‌کنم قلبم سر جاش نیست. دلم میخواد سر به بیابون بذارم... هرکس که رفته خوش به سعادتش. خوش به سعادتش. دلم کربلا میخواد... وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 98 تاريخ : جمعه 1 مهر 1401 ساعت: 1:43

میخوام برم بیرون جرأت نمیکنم... یه مشت ازگل شدن مسئول کوفت و زهرمار مملکت و کشور رو فرستادن رو هوا. یه عده اینور میزنن. یه عده اونور میزنن. هیشکی دلش واسه دختر طفلکی که مرده یا جوونایی که این وسط مشت و لگد/ باتوم میخورن نسوخته. هر دو طرف وحشی! یعنی اینترنت هم قطع میشه؟ چقدر طول میکشه؟ یعنی باید بدون چادر برم بیرون؟ خدا لعنتتون کنه که با نفهمی‌تون ملت رو بدبخت کردین! یه گروه داریم به اسم جمعیت تحول که مال جوونای فعالی سیاسی و فرهنگی شیرازه که مستقلن و وابسته به چپ و راست نیستن. یکی تو گروهمونه یه ساله همش چیزای عفاف و حجاب می‌فرسته انقدر که دیگه زخممون کرده. یه هفته‌س داریم به زبون مستقیم و غیرمستقیم بهش میگیم مملکت رو نگاه. بخاطر نفهمی امثال توئه! وا بده! ولی نامبرده به هر چیزی متوسل میشه و وا نمیده. وحشتناک‌تر از همه اینکه تو استدلال آخرش گفت حجاب حقه و بی‌حجابی باطل... تا اینجای زندگیم اگه فقط یه چیز فهمیده باشم، اینه که باطل جهله. بدترین باطل هم جهل مرکبه. خدا لعنتتون کنه... وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 78 تاريخ : جمعه 1 مهر 1401 ساعت: 1:43

کتاب پنجمیه. تا حالا دوتا مانگا ترجمه کردم. یه کتاب کودک. یه کتاب نوجوان. اینم یه کتاب نوجوانه و پنجمین کتابیه که دارم ترجمه می‌کنم. یه فاجعه‌ی تمام عیاره. داستان از نظر پیرنگ و زاویه دید پر از چاله چوله‌ست و شخصیت‌ها اصلا با عقل جور درنمیان. نثرش نامفهومه. الان فصل‌های آخر کتابم. وقتی تو ذهنم با بقیه‌ی کتابا مقایسه‌ کردم، گفتم شاید نویسنده‌ش اصلا انگلیسی زبان نباشه. و بعله! دلم میخواست نثر کتاب و ریزه‌کاری‌های زبان‌شناسیش رو نشونتون بدم تا بفهمید چرا کتاب هولناکیه. جمله‌ها نامفهوم، کلمه‌ها قلمبه... ولی کی حوصله‌ش میشه؟امروز آخرین روز تابستونه... دو روز پیش برای اولین بار موچی خوردم! خیلی خوشمزه بود! انقدر حالم از اخبار و اتفاقا بد بود که احتیاج داشتم به خودم جایزه بدم... یه بار سعی کردم موچی درست کنم ولی یه برنج خاصی میخواست. رفت توی سطل آشغال. اگه دیدین جایی داره بخرین امتحان کنین. انقدر خوشمزه بود که حاضرم بخاطرش مهاجرت کنم ژاپن... البته همچنان سوشی مزخرفه. هرکی میخوره داره به خودش، به مردم، به تمام آبا و اجدادش دروغ میگه. سوشی به ذائقه‌ی ایرانی جماعت نمیخوره!حال یه ایران خرابه...برم برم... ترجمه رو تموم کنم. وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 88 تاريخ : جمعه 1 مهر 1401 ساعت: 1:43